پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

پارسا عشق مامان و بابایی

تاتی تاتی

وروجک من امروز برای اولین بار لبه مبل رو گرفتی و راه رفتی تاتی تاتی رفتنت مبارک نفسم ، نشد هم مواظبت باشم نیافتی هم عکس بگیرم اما به جاش چند تا عکس دیگت رو که امروز انداختم یادگاری میزارم برات. قربونت برم خیلی تو دل برو و با نمک شدی  ...
22 آذر 1392

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام

پسر خوشگل من بالاخره امروز هفدهم اذر توی نه ماه و چهار روزگی دندون خوشگلت در اومد مبارکت باشه شیطون بلای مامانی . هزار ماشاالله وروجکی شدی مثل فرفره چهار دست و پا میری و هر جا میرم دنبالم میایی عاشق سی دی خاله ستاره و سی دی صد افرینی و حسابی با شنیدن صداشون ذوق میکنی  میایی تو اتاق خواب ما و لبه تخت رو می گیری  بلند می شی و بعد یه هو خودت رو ول می کنی  از دست تو وروجک نمی تونم یه لحظه ازت غافل بشم  ماشاالله خستگی نا پذیری و مدام بین اتاقها و پذیرایی تو رفت و امدی و دنبال چیزهای جدید میگردی انشاالله به زودی راه می افتی و مردی میشی برای خودت   ...
18 آذر 1392

بدون عنوان

عزیزمامان بالاخره بعد از مدتها سعی و تلاش تونستی یکم اذر ماه درست و حسابی چهار دست و پا بری و از فرداش شدی فرفره تو چهار دست و پا رفتن اولین جایی هم که رفتی تو اتاق خودت بود تا ازت غافل میشم کارهای خطرناک میکنی یا میری سمت میز تلویزیون و یا توی کمد اکواریوم یا میدویی سمت اتاقها مدام هم پشت رو نگاه می کنی ببینی دنبالت میام یا نه وروجک من تا می گم پسر من کو پسر من کجاست خودت رو برام لوس می کنی و میزنی زیر خنده . الهی قربون فهم و شعورت بشم مامانی امسال اولین محرم زندگیت رو رفته بودیم دماوند و یه دو هفته ای اونجا بودیم شبها با خاله هات و ذخترخاله هات میرفتیم مسجد بر خلاف تصورم که فکر میکردم نمی مونی و اذیت کنی خیلی هم پسر خوبی بودی و به لطف&n...
7 آذر 1392
1